نویسنده: سید محمد مهدی زاده




 

ساختارگرایی(1) به عنوان نگرشی زبان شناسانه، قائل به وجود ساختارها و الگوهای پنهان و ناآگاه در پسِ پدیده های اجتماعی و فرهنگی است که رابطه ای انداوم وار با یکدیگر دارند. ساختارگرایی ضمن نفی سوژه ی اندیشنده و آگاه، ذهنیت و آگاهی انسان را تابع ساختارهای نهفته و بیرونی از جمله ساختار زبان می داند که وجوه مختلف زندگی، بازتولید آن به شمار می رود. «هدف ساختارگرایی، کشف ساختارهای عمیقی است که به جهان بشری نظم و انسجام می بخشند» (سیدمن، 215:1386).
ساختارگرایی قائل به وجود هسته ی سخت و پنهان در پسِ پدیده های ظاهری از جمله پدیده های فرهنگی و ارتباطی است که نشانه شناسی(2) سعی دارد با شناخت و تحلیل علائم و نشانه های ظاهری، به فهم آن هسته سخت به عنوان «ژرف ساخت» پس ببرد.
فیلیپ اسمیت(3) ویژگی های رویکرد ساختارگرایی را خلاصه کرده است:
•عمق، سطح را توضیح می دهد. باور کانونی ساختار گرایان آن است که زندگی اجتماعی صرفاً به لحاظ ظاهری آشفته، غیرقابل پیش بینی و متفرق است. زیرِ سطح رخدادهای گیج کننده و منحصر به فرد، ساز و کارهایی مولد نهفته است؛ لذا برای درک آن چه در سطح ظاهر می شود باید به عمق بنگریم.
•این عمق، ساختار یافته است. ساز و کارهای مولّدِ عمیق صرفاً موجود و بالقوه نیستند، بلکه این ساز و کارها در ضمن سازمان یافته و الگومندند. ساختارگرایان برآنند که ژرف ساخت های مذکور را هر یک از گروه های محدود عناصر به شمار آورند. این عناصر به شیوه ای ترکیب و بازترکیب می شوند که تنوع سطح را توضیح می دهند.
•تحلیل گر، عینیت گراست. ساختارگرایان تمایل دارند که خود را مشاهده گرانی بی طرف و علمی بدانند که در کار کشف نوعی از حقیقت اند که بر بازیگران اجتماعی بالفعل ظاهر نمی شود.
•فرهنگ مانند زبان است. ساختارگرایی شدیداً متأثر از آثاری است که در عرصه های زبان شناسیِ ساختاری پدید آمده است. همانند زبان، در پس فراورده های فرهنگی نیز عناصری ساختاریافته وجود دارند.
•فراتر از انسان گرایی. ساختارگرایی سوژه انسانی یا همان منِ اندیشنده را رد می کند. «مرگ سوژه» شعاری است که با ساختارگرایی پیوندی تنگاتنک دارد (اسمیت، 160:1383).
اریک ماتیوز(4) استلزام های فلسفیِ پذیرش رویکرد ساختارگرا را ردّ شفافیت اندیشه و ساختارهای پیشینِ عقلانیت و تنزل «سوژه» از مقام بنیانی استعلایی تا حد ساخته ای تجربی می داند(ماتیوز، 201:1378).
ساختارگرایان در جستجوی کشف ساختارهای مفهومی ای هستند که فرهنگ های مختلف از طریق آن ها، به درک و فهم خود سازمان می دهند. آن ها در عین این که وجود جهان بیرونی و واقعی را انکار نمی کنند، امکان دستیابی نوع بشر را به این واقعیت به صورت عینی، عام و بیرون از حوزه ی تعیین کنندگیِ فرهنگ نمی پذیرند.
ساختارگرایی به ما می آموزد که ساختار عمیقی را که در زیر لایه ی همه ی نظام های فرهنگی و ارتباطی نهفته است، جستجو کنیم. همچنین توانایمان می سازد نشان دهیم که نظام های گوناگون اجتماعی و فرهنگی که از راه آن به زندگی خود سامان و معنا می بخشیم، تصادفی و گسسته نیستند، بلکه شبیه یکدیگرند. بنابراین، ارتباط [یعنی تولید اجتماعی و گردش معنا] را در مرکز هر جامعه قرار دهد.
الزامِ منطقیِ باور به وجود ساختارهای پنهان و ناآگاه در پس فرآورده های فرهنگی و رسانه ای آن است که فهم نحوه ی عملکرد متون رسانه ای و فرهنگی، از طریقِ [فهم] معانیِ رمزگذاری شده در نظام های نشانه ای امکان پذیر است. به این معنا که نشانه های آشکار متن، به معانیِ پنهان و نهفته یا ایدئولوژی هایی در متن دلالت دارند که کشف آن ها با شیوه نشانه شناسی امکان پذیر است. نشانه شناسی ضمن بررسی و تحلیل نشانه ها در متون رسانه ای در قالب گفتار، نوشتار و تصویر و فهم دلالت های صریح(5) و ضمنی(6) نشانه ها، سعی در کشفِ روابط و ساختارهای پنهان و نهفته ای دارد که نشانه ها ظواهر و بازنمود آن به شمار می روند. نشانه شناسی سعی در فهم نحوه ی تجلّیِ روابط و مناسبات ساختاریافته در ژانرهای خبری، فیلم و سریال، آگهی و... دارد.
اگرچه می توان ریشه ی ساختار گرایی را در مارکسیسم، اندیشه های فروید(7) و جامعه شناسی کُنت(8) و دورکیم دنبال کرد، اما اصلی ترین منشأ آن تحولاتی است که در زبان شناسی به وسیله ی سوسور(9) رخ داد. سوسور با به تصویر کشیدن زبان به منزله ی نظامی از نشانه ها، «این تصور را که زبان به طور ساده و سرراست، بازتاب دهنده ی واقعیت است، کنار گذاشت و در عوض استدلال کرد که زبان در درون نظام مربوط به خودش عمل می کند. این نظام، سازنده ی معناست. به عبارتی، معنا امری طبیعی و ذاتی نیست. معنای یک نشانه ی زبانی به رابطه ی آن با سایر نشانه ها بستگی دارد. او این رهیافت را نشانه شناسی نامید که به معنی مطالعه نشانه هاست(لافی، 55:2007).
بارت(10) نیز برای اسطوره شناس و شناخت معانی ایدئولوژیک در متن، به کاربرد نشانه شناسی در مورد محتوای رسانه ای روی آورد که به معنای تأکید بر اهمیت سرشتِ نمادین محتوا و مضامین رسانه هاست.

پی نوشت ها :

1. Structuralism
2. Semiotics
3. P. Smith
4. E. Matthews
5. Denotation
6. Connotation
7. S. Freud
8. A. Conte
9. F. Saussure
10. R. Barthes

منبع : مهدی زاده، سید محمد، (1389)؛ نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1389.